بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

امروز پنجم دی ماه

از چهار و نیم این اتوبان لعنتی ترافیک دارد. الان که راه افتادم به خانه‌ی خودم برگردم هنوز درگیر این ترافیک است.

امروز خوشبختی من این بود که خانه‌ی نویسنده‌ای باشم که برای بچه‌ها زحمت میکشد و برای اولین بار چقدر با صمیمیت برخورد کرد. انگار سالهاست من را می‌شناسد. 

خانه‌ای گرم و صمیمی پر از کتاب ، 

کاش چندتا داستانهایم را میخواند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد