بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خدای چیزهای کوچک

شادی یعنی وقتی که تو خوابیدی و دستهای کوچکت را زیر چانه ات می گذاری .

وقتی که بیدار می شوی ، آنقدر لگد می زنی تا من را بیدار کنی .

وقتی که باهات حرف می زنم ، می خندی و دلت می خواهد حرف بزنی .

وقتی خوابی زل بزنم توی صورتت و نفسهایت را روی صورتم احساس کنم .

وقتی خوابی و لبهایت را جمع می کنی و انگار داری می مکی .

وقتی که توی خواب بلند بلند بخندی .

وقتی که دستهایت را موقع شیر خوردن روی سینه ام بگذاری.

وقتی که با سر سینه ام بازی کنی و بخندی .

وقتی که با همدیگر خمیازه می کشیم و می خندیم .

وقتی که زیر آب می شویمت و با من حرف می زنی .

وقتی که توی بغل پدرت آرام و راحت می خوابی.

وقتی که غر زدنهایت با خنده هایت قاطی می شود .

وقتی که توی بغلم خوابت می برد .


شیرینی

بچه که بچه باشد کارهای خودش را دارد و همه وقتم را می گیرد . خوبیش این است که اگر خیلی گریه کند شال و کلاه می کنم و می روم کوچه بالایی،خانه پدری و کمی خستگی در می کنم و می خوابم و انرژی می گیرم برای شب . و همه دنیا و فکر من می شود بچه .تشخیص گریه دل درد و گرسنگی یا اینکه خوابش می آید سخت می شود .بچه ام ، بچگی خودم را زنده کرده است . من که یادم نیست یک ماهگی یا چهل روزگیم چه می کردم اما لحظه به لحظه دوربینم را روشن می کنم و از کارهای سِلما فیلم می گیرم . خودم را تصور می کنم وقتی گرسنه بودم چقدر حریص خوردن شیر بودم یا وقتی کسی باهام حرف می زده چقدر خوشم می آمده . تمام لحظه هایش را به خاطر می سپرم و کیف می کنم و لذت می برم . آخر نمی دانید وقتی از خواب سیر و پُر بیدار می شود صدایم را می شنود ، چقدر می خندد .