بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آرزو

مرگ را تعریف می کند.

شاید ترسناک یا هیجان انگیز است که بدانم؛

در بدنهای گذشته ام چه انسانی بوده ام .

شاد یا غمگین؛

ترسو یا شجاع؛

عاشق یا عاقل...

می پرسم ؛

سرگردانی روح من از همین روست ؟

نمی دانم .

چرا وقتی به دستهایت خیره می شوم ؛

و بوی عطرت که با دود سیگار قاطی شده؛ گیجم کرده؛

چشمهایم بی خودی خیس می شود .

و دلتنگ می شوم .

دلتنگ می شوم.

بی خودی نیست ؛

دلتنگ زندگی های قبلیم می شوم؛

دلتنگ بدون امضاهای گذشته.

و نوشته هایی که خودم نوشته ام و هرگز نخوانده ام!

و عطرهایی که با بوی سیگار قاطی می شود .

آیا در زمانهای گذشته هم؛

اینگونه دوستت داشتم ؟

۲۱خرداد هشتاد و پنج

چه جرم بزرگی است زن بودن ؛

بغض گلویم را می فشارد و در ذهنم تکرار می شود :

تو محکومی که زنده بمانی ؛

و زجر بکشی ؛

زن باشی

آنگونه که دیگران می خواهند ؛

و انسانیت برای تو تعریف نشده است .

۲۳خرداد هشتاد و پنج

دلم گرفته است .

دلم عجیب گرفته است .

۲۴خرداد هشتاد و پنج

دعوتنامه

دلم می خواست رسما دعوتت کنم اما انگار وقت نداشتی صدایم را بشنوی .ناراحت نیستم . حالا بدین وسیله دعوتت می کنم تا بیایی. نمایشگاهی یک شنبه ۲۱ خرداد جنب دانشگاهمان راه می افتد و کارم را ببینی ؛ البته اگر دوست داری و وقت می کنی ؛ گالری از ساعت نه تا دوازده و از یک تا شش و نیم بعد از ظهر باز است . منم هستم . بیایی خوشحال می شوم . یعنی بینهایت خوشحال می شوم . کارم تعریفی ندارد . کار ترم اولی  است اما همه اینها بهانه است . باور کن !

 آدرس: خیابان آزادی . بین بهبودی و خوش . جنب کامیاران . دانشگاه سوره .

چشم به راهت : من

پ ن : اگر امشب عصبانی بودم و سر دوستی فریاد زدم می خواستم بفهمد دلم نمی خواهد مثل من شود ! کاش بفهمد .

 

حس خوب ِزن بودن

تو از مادر شدن چه می دانی ؟

ـ حس ِتکان خوردن یک موجود ِزنده در درونت

ـ رشد ِ نه ماهه عشق زیر ِ پوست ِ تن

ـ نفس کشیدن های پی در پی و درهم

ـ لذت ِبدنیا آمدن و درد کشیدن برای تولد ِزندگی ِدوباره

ـ و لمس ِ دستهایی که همیشه از دستهای تو کوچکترند !

آیا چشیده ای ؟

من ؛

اگر با تو همخوابه می شوم

برای داشتن ِهمین لحظات است ؛

نه هیچ چیز دیگر !