بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تجربه

زن گفت وقتی با کسی که دوست داری بخوابی تازه خودت را می شناسی و از خودت خوشت می آید . انگار عاشق خودت می شوی و یک جور حس خوبی زیر پوستت ، رگ و ریشه ات می دود .

time

تو که اینجا نیستی ، خودت را با ساعت من ، در این شهر ابری بارانی تنظیم کرده ای و انگار که دلت تنگ شده باشد برای هوای اینجا . و من که از تو اینهمه دورم همه اش توی ذهنم کوچکم حساب می کنم و ساعت ها را جلو و عقب می کشم تا بفهمم کجای روزی ؟ دیشب بعد از مدت ها گریه کردم و چقدر برای روح خسته درب و داغانم خوب بود که این چنین گرم ، اشک ها روی صورتم بلغزند و خودم هم باورم نمی شد و همه اش امسال فکر می کردم که اشکهایم تمام شده اند . به صدای رعد و برق گوش می دهم و هوای تازه را به ریه می کشم . کتاب تنهایی پرهیاهو را می گیرم جلوی صورتم که کسی اشک هایم را نبیند و تند تند کلمات مرد سی و پنج ساله ای که کاغذها را در دخمه خود خمیر می کند را می خوانم و چقدر زیاد با او هم ذات پنداری می کنم . گاهی چقدر خوشبختم و گاهی هم به همان اندازه بزرگ خوشبختیم ، بدبختم . و این را هم باز هیچ کس نفهمید .

من با برگ های بهاری که سبز شدند ، سبز شدم اما هیچ کس نفهمید .

nightmare

من در بی خوابی های شبانه و اندوه تنهایی نمی دانم دنبال چه چیزی می گردم ، دنبال خودم می گردم ؟ یا دنبال آرزوهای بی سر و ته ام . بی خوابی ها آشفته ام می کند روزها . خواب های کابوس وارم ... 

همه اش داد می زدم دست از سرم بردار و تو که همچون روحی زرد و نحیف شده بودی فریادهای من را می شنیدی .توی خواب هم دیگر نمی خواهمت .

کسی هست که شوهر زنی باشد بلند پرواز و زیاده خواه ؛ زنی که نمی تواند از رویاهایش دست بکشد ؟ آیا مردی پیدا می شود که آرزوها و اشتیاق زنی را سرکوب نکند ‍؟ همراهش باشد . به هیجاناتش پاسخ دهد . مردی هست ؟

وداع

نمی توانستم تمام احساسم را از نیامدنش در یک اس ام اس جا بدهم و برایت بنویسم که چقدر درد کشیدم آنروز . فقط نوشتم که نیامد و ازش بدم می آید . قرار نبود کینه در دلم جای بگیرد . من هیچ وقت از کسی کینه ندارم و این اولین بار بود که نوشتم ازش متنفرم و تو از آن سر دنیا پیغام دادی که هیچ وقت از کسی متنفر نباش . می دانم . اما این روزها کنار دریا موقع پیاده روی دوچرخه سواری غروب و شب هر بار که فکر کردم نتوانستم فراموش کنم و البته دیگر فراموش کردم و روزهای گذشته را پاره کردم ریختم دور و روزهای تازه را با فراموشی آغاز کردم و به ریش خودم و خودت و همه دنیا خندیدم و بی خیال طی کردم .همه بهم گفتند خوش بگذران و بخند و خوب باش و با سال جدید زندگی جدیدم را آغاز کردم و فکر کردم که تو مردی و دیگر نیستی .