بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ترانه

وقتی در مخزن کتابخانه ملی اسمش را سرچ می کنم، رویای مادرم می آید اما همیشه دست کسی امانت است . 

حالا از پله های آپارتمانی در انتهای خیابان هشتم که بالا می رود ، یاد دویدن هایش در اول فیلم می افتم و دلم می گیرد .

نو

بهار یعنی شروع تازه ، من دلم برای نوشتن تنگ شده است و هر لحظه را در ذهنم می نویسم و  امیدوارم روزی همه آنها را در اینجا ببینم . به خاطر آن روز تلاش می کنم . 

فعلا فقط کتاب می خوانم از آلیس مونرو و مارکز .حتی در این روزهای سخت . 

سکوت چیست ؟ حرفهای نگفته ای که خفه ام می کند .