بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کاش بیدار شوم ،

و ببینم،

همه گذشته ها،

بغض های بی گریه ،

گریه های بی پایان ،

که همه روزها و شبهایم،

یک کابوس تلخ کشنده بوده

(وقتی کابوس می بینم آنقدر واقعی است که باورم نمی شود خواب است )

و اکنون

زندگی واقعی است که آغاز می شود !

دلم گرفته ؛وبغض دارد من را خفه می کند ؛

بی لیاقت؛ من تا آخر عمر به خاطر حجابت باهات مبارزه می کنم ؛ هه هه هه ؛ بچرخ تا بچرخیم ؛ آدمهای دورو ی خائن ؛ گند زدید به زندگیم ؛ خسته شدم ؛ برید بیرون ؛ ایینجا مثل سگدونیه ؛ حالم داره بد می شه ؛ بیا شریعتی تخت طاووس اگه می خوای حالت بهم بخوره ؛ مگه دیوونه ام ؛ برید گم شید ؛ من نمی خوام با شماها زندگی کنم ؛ گورتون رو گم کنید ؛ می خوام برم یه جایی که هیچ کی نباشه ؛ مریم مواظب باش ؛ تو دیگه هنرمند شدی ؛ نباید به غم ببازی‌؛ تو باید هنرمندانه فکر کنی؛ انرژیتو نگه دار ؛ بسه دیگه ؛ پتو خیس شد از بس گریه کردی ؛ حوصله ندارم ؛ گه بگیرند به این زندگی ؛

فرناز عزیز را آزاد کنید !

چقدر حال بهم زن می شی وقتی که خودتو مثل احمقها می گیری، می دونم ، نمی دونستم بعضی چیزهای ساده اونقدر برات مهم می شن که دوستی رو بهش تف کنی ، ادای بچه ها رودر آری، اشک تو چشمام جمع شد ، دلم نمی خواست بمونم ، بق کردم و قیافه گرفتم و نخواستم بخندونمتون ، یاد دفعه قبل افتادم که رفتیم آتیشه ،چقدر خندیدم ، اصن فضای کوپه تاریک بود ، ما کوپه بیست و شش بودیم ، دلم می خواست همه صندلیهای چرمیشو با چاقوهای استیل ایرانیش پاره پاره کنم اونقدر که قاطی کرده بودم ، پاستای گرم آرومم کرد با سیر که هنوز ته ته مزه اش هست با اینکه یه عالمه آدامس جوییدم ، از نون سیردار متنفرم ، چقدر هوا سنگین بود ، چرا اصن درس می خونم ، برا اینکه یاد بگیرم ، نه اینکه کارمو کس دیگه انجام بده، اگه کمک بگیرم بد نیست ، نه ، من می خوام پیشرفت بزرگی بکنم ، فک کن آدم اندیشه اسلامی بگیره چهارده ، اما مبانی رنگ بیست، می خوام برم برا تدوین ، سارا از افسانه افخمی قول گرفته برا فیلمم ، تا الانم راشهامو دیده ، می گه بشین تا مارکز نیومده داستان کوتاهتو ترجمه کن با تصویر سازی خودت ، خندم می گیره ، شاید ،دختر رو دیدی با اون پسره ، چجوری با هم حرف می زدن ، حال بهم زنا ، اما یک آقایی که قیافش مثل خود شاملو بود حالمو بهتر کرد و دلمو تنگتر،چقدر کتاب دارم برا خوندن تا بیست و هشتم که دانشگاه شروع می شه ، شبام پر شد،آخیش،

تقدیم به بلانش عزیزم : دستهای من کوچک تر از دستهای تو همیشه بوده است این را همه میدانند

دستهای من کوچک تر از دستهای تو همیشه بوده است این را همه میدانند

تو یه حیوونی ، یه آشغال به تمام معنا ،تازه دارم می شناسمت ، آره ، راست می گی من یه حیوونم ، که لباس تنم کردم ، آرایش کردم ، و جای آدم دارم خودمو بهت قالب می کنم ، حتما دلبری کردم که بهم هفده داد اما از تو خوشش نیومد، لامصب یه ذره گاز بده ، من این عقب له شدم ، لعنتی ، این مرتیکه لم داده رو من ، نفسم بالا نمی آد، همیشه از وسط نشستن توی تاکسی بدم اومده ، هی  سرم می آد ، اینها کم لاغرند ، چقدر هم پوشیدند ، هوای سرد ندیدن ،آقا از این تندتر نمی شه برید ، نه آقا، می بینی که گاز نداره ، امتحانم دیر شده ، حالم از همه چیز بهم می خوره ، همه آدمها حیووننن، تو هم یکی مثل همه ، نذار تو هم بری جزء اونها ، عوضی خودتی حیوون ، دخترا سر ازدواج و امتحان دوست و آشنا سرشون نمی شه ، شناختمت ، دستام می لرزه ، اه ، جام اون قدر تنگه که نمی تونم تکون بخورم ، دلم می خواد کلمات رو تو سرش تف کنم ، می شه یه کم برید اون ور تر ، چقدر خوشحالم که داری از این خراب شده می ری ، می ری و راحت می شی از دست همه بدبختی های این شهر ، از نکبت خونواده ات کنده شدی، به ایتالیا از همین حالا سلام کن ، صدای نازکی گفت آقا من همین جا پیاده می شم ، ببخشید خانوم که له تون کردما ، شرط می بندم این پسره دانشگاش ارغوانه ، جام خیلی خوب بود یه خانومه با بچه اش هم سوار شد ، حداقلش از دست اون پسره پرو راحت طلب بی مغز بی فکر ..بی .. بی .. بی ...راحت شدم ، حالم از همتون بهم می خوره ، دلم می خواد بالا بیارم توی پاکت ، دلم می خواد همه شما ها رو قی کنم ، سلام داداش ، آره من پونکم ، عجب دروغ گویی ها ، اینجا که پونک نیست ،همتون همین طورید ، به همجنس و غیر هم جنستون دروغ می گید ، اون قدر بگید تا جونتون بالا بیاد، آخیش باد اومد ، شاید این باد اخمهای پیشونیمو بدزده ، روز گندی بود ، نبود ؟ بود ؟ نبود ، تو یه آشغالی ، دلم می خواد با پام له ات کنم ، چش نداری ببینی من نمره ام از تو بیشتره ، نه ، من شانس ندارم ، موقع نمره دادن استادها شیرین زبونی یادم می ره ، مظلوم و ساکت وایمی ستم و به زمین نگاه می کنم ،آقا نگه دار ،پیاده می شم ،