بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

گلهای داوودی و داوود رشیدی

صبح جمعه که از زیرپل پارک وی عزیزم- خاطره انگیز و انگار بهترین جای دنیا برایم است که هنوز بوی عشق می دهد و هنوز سالهاست مسیر توست-رد می شدم و یک آمبولانس بهشت زهرا از جلویم عبور کرد و فکر مرگ یک آن از ذهنم مثل شهاب رد شد و گذشت، نمی دانستم ، مرد گلهای داوودی، پنج صبح جمعه پنج شهریور، داود رشیدی داشت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد. وقتی سرکلاس یازده صبح اینستاگرامم را باز کردم، عکس تو را باید هی لایک می کردم و بغض کردم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد