بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

درباره کتاب خردادهای پائیزی

من یک مامان هستم

شاید من هم بعدها کتابی نوشتم با همین عنوان.

با احساسات همیشه در حال فورانم در هر لحظه و حالا که مامان بودن را می چشم بیشتر و بیشتر می شود.

من مامانم و همین باعث می شود نسبت به قبل کمتر کتاب بخوانم اما با این حال می خوانم. یعنی بدون خواندن کتاب نمی شود. زمانم نمی گذرد.

امروز هم این کتاب را گذاشتم توی کیفم و هر جا شد بازش کردم.

تاکسی، اتوبوس و توی مهدکودکی که کلاسم دیر تشکیل شد آن را تمام کردم.

امروز با رویاها، آرزوها و تمام احساسات امیدبلاغتی پرواز کردم و با عکسهای صالح تسبیحی آنها را دیدم. چه خوب کنار هم چفت شده بودند.

انگار که لحظاتی کوچک را می خواندم و بعد می آمدم تقاطع تخت طاووس ولی عصر راه می افتادم و با زن و مرد توی عکس آشنا بودم. و همه پائیزهایش شنیدنی و دیدنی بود.

تمام لباس ها را دست می کشیدم و رد خیسی اشکها را دنبال می کردم و شالهای رنگ به رنگ سرم می انداختم.

بالاخره این کتاب امروزم را ساخت.

شما هم روزهایتان را بسازید با هر چه دوستش دارید. لحظه ها مثل قدمهای کوچک یک گنجشک می پرند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد