بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چهارشنبه

امروز که بیدار شدم یادم افتاد چهارشنبه است و همان لباس هایی را پوشیدم که آن چهارشنبه. همان شلوار و بوت و همان کت قدیمی که دلت می خواست از دکمه های سرآستینش عکس بگیری. حتی هنوز دلم نمی خواهد ابروهایم را بردارم که تو همین طبیعی اش را می پسندی. همان روسری را سر کردم و همان کرمها را به صورتم زدم. دور چشم، ضدچروک، ضدآفتاب تا وقتی نگاهم کنی بگویی، تو که تکان نخورده ای ...

حالا باید هزاران هزار چهارشنبه بگذرد، شاید مزه آن چهارشنبه فوق العاده را فراموش کنم.

به قول جودی دیگر چهارشنبه ها نحس نیستند....

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran شنبه 13 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 10:42




اجازه خانم؟!دل ام خواست.پیشونی تونو ببوسمبلامیسر.

من تو را قربان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد