بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

به امید دیدار

همه خوابند، از خانواده سه نفری ما، فقط من بیدارم و دارم به اولین قسمت رادیو صداخونه گوش می دهم و پاهایم خستگی در می کنند. به امروز فکر می کنم و هیجانی که هنوز دارم. به ای کاش خودم، ای کاش قبلتر. برایت نوشته بودم با دستهایم، نه با نوشته های تایپ شده،
همین طور که تو نشسته بودی در کافه ای در شهر دوست داشتنی بدون حرف "ر" ، و به صدای من از دل ترافیک تونل نیایش تهران ( که فکر کنم تا به حال ندیده ایش) برایت صدایم را می فرستم. بدانی که حواسم هست، همه چیز را آماده کرده ام، فقط نامه ای ننوشتم. حیف شد. دفعه دیگر حتما لابه لای کاغذها و بسته ها دست خطم را خواهم گذاشت. 
آه دفعه دیگر 
شاید امیدم به دیدارت باشد و نوشته هایم دیگر می شود نگاه کردنهایم و آغوشت و ...
و دلتنگی این هشت سال.

آه باورم نمی شود که هشت سال است 
ندیدمت.
ندیدمت
مگر می شود؟
باور نمی کنم.
تو دوری اما اینجایی
خورشید تابانم
هر روز صبح که بیدار می شوم خوشحالم که زنده ام و امید دارم به دیدنت.
بالاخره یک روز خوب دیدار من و تو می آید.
مگر نه؟
به امید آن روز.

#خرداد_خوش
نظرات 1 + ارسال نظر
مهندس دیوانه شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1396 ساعت 16:35 http://jenin.blogsky.com

با سلام و عرض ادب. راستش، با خواندن نوشته‌های این‌جا که از هشت سال گذشته و خرداد پرحادثه و ... حرف می‌زنید کنجکاوی من تحریک شده. همان‌طور هم که می‌دانید هر تحریکی بد نیست؛ مخصوصا اگر در بالاتنه و این‌ها باشد که مربوط می‌شود به کنجکاوی! لینکی، جایی چیزی هست که بشود من بخوانم و اصولا بفهمم موضوع از چه قرار است؟

بعد از انتخابات ٨٨ بهترین دوستم از ایران رفت، آرشیو ٨٨ را بخوانید لطفا. تا الان ندیدمش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد