بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

در زندگى آدمهایى هستند که خودشان را وقف بیخود کردن زندگى بقیه کرده اند. خودشان بدردبخور که نیستند هیچ  بقیه را هم مثل خودشان می خواهند ببینند.

حالم بهم می خورد از این جور آدمها. خودشان را خیلی خوب نشان می دهند اما مثل یک دندان پوسیده کرمو می مانند. پر از عفونت و بی خاصیتی.

خدایا من را نجات بده. خدایا نجاتم بده از شر همه شان.


همه راه ها به این ختم مى شود که زندگى من زندگى نیست. یک جور تحمل کردن بی رحمانه است که له ام مى کند. 

و هیچ کس اهمیتى نمى دهد.

سکوت کرده اى و من هیچ از  حالت خبر ندارم.