بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

ساعتها یک به یک سپری شدند . چه سخت و چه آسان ! سیمها یک به یک پیدا شدند . مودم ؛ مونیتور : موس ؛ ابرها یک به یک پایین می آیند . بالاخره وصل می شوم . در یک هوای مه آلود ولی نه دلگیر . من خوبم . دلم می خواهد تا مه بالا می رفتم ولی حالا خودش دارد می اید . منتظری . منتظر یک بسته کوچک با کادویی صورتی که بدستت برسد . و بالاخره می رسد . پیر مرد می گوید : امروز یا فردا . بگیر بخواب . دلم می خواهد خوابت را ببینم توی یک روز مه گرفته خیس و در اتاقی سرد .