بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آره ؛ اشتباه می کنم . و تمام زندگی من پر شده از این اشتباهات که حالا به اینجا رسیدم . به یه بیماری که فکر می کنم تو هم توش مقصر بودی . تو اومدی یه چیزهایی گفتی که نه سیخ بسوزه نه کباب ! اما نمی دونم ؛ قربانی شدم . چون دوستی از نوعی که تو می گفتی بلد نبودم . ولی حالا یاد گرفتم . توی قانون تو معنی کلمه ها با هم فرق داره . عصبانی نیستم . ناراحتم به خاطر روزهای خوبی که با هم داشتیم و بعضی وقتها می شینم و غصه اشون رو می خورم . دلم می خواد  فریاد بزنم که گناه من چی بود ؟ جرم عاشق بودن اینه ؟ من دیگه تا آخر سکوت می کنم و حرفی ندارم . می دونی که هنوز چقدر دوستت دارم و شبی نباشه که یادت نیفتم . این از حماقتمه . باید شروع کنم به خراب کردن کوزه ها . نگه داشتشون هیچ نفعی برام نداشت . باور کن . خواستی درمانم کنی اما زدی قلبمو ؛ روحمو و همه وجودمو داغون کردی . باز هم اشتباه می کنم ؟