بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

سرد است
و بادها خطوط مرا قطع می کنند
آیا در این دیار کسی هست که هنوز
از آشنا شدن
با چهره فنا شده خویش
وحشت نداشته باشد ؟
آیا زمان آن نرسیده ست
که این دریچه باز شود ؛ باز باز باز
که آسمان ببارد
و مرد ؛ بر جنازه مرده خویش
زاری کنان نماز گذارد ؟
فروغ