بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

سرم گیج همیشه هاست . به همه چیز می خندم . به اتاقم که بهم ریخته شده تا تمیز شود می خندم . از خودم خنده ام می گیرد که درس می خوانم و نمی خوانم . و شب که می شود وقتی دلتنگ می شوم قرص خوابم را می خورم تا زودتر بخوابم و خواب دریاهای دور را می بینم که در آن شنا می کنم . به آشنایی با استادمان هر دو می خندیم . به دارای دارای می خندم . استاد موسیقی مان آهنگی از علیزاده را این طوری می خواند و خنده ام می گیرد . به سوتی هایی که مشاورمان موقع درسخوانی می دهد بلند بلند می خندم . از خواب می پرم و به تو تلفن می زنم و خنده ام می گیرد که بالاخره بعد از ده روز این گوشی تلفن را جواب می دهی . به تو که کامپیوترت قاطی کرده هم می خندم و موقع حرف زدن چیزهای عجیب و غریبی تایپ می کنی خنده ام می گیرد . به آفتاب که هنگام صبح قلقلکم می دهد . به خاطرات خوب اسفند می خندم . به گنجشکان که انگار بهار را دیده اند می خندم   . به کاکتوسها هر روز صبح با آب لبخند تحویل می دهم . به پنجره های بی پرده . به آسمان آبی آبی با تیکه های ابر می خندم .و کتاب تازه بوبن را با لبخند تمام می کنم .
************************************
لوئیز امور همه جا بود ؛ روی کاناپه و هم چنین در ذهن من ؛ در زوایای نهانی مغزم نشسته بود ...
دیگر هیچ کس غیر از او در جهان نبود ؛ تنها او وجود داشت و بس .
دلباختگی . نوشته کریستین بوبن

نظرات 3 + ارسال نظر
اشنا چهارشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:17

سلام
پس برای همین بود که به من گفتی بهش بخندم .

این همه میخندی که دلت درد میگیره .
با امیده اینکه همیشه خندون و موفق باشید..

ناتور جمعه 14 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 10:32 http://natoor-e-dasht.blogsky.com

اینجور خندیدن هیچوقت آدمو خوشحال نمیکنه...نمیدونم کدوم آدم خنگی بوده که گفته خنده بر هر درد بی درمان دواست...احتمالا یه آدم بی درد و الکی خوش!!

الهه شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 15:44

هر جمله ای که میخوندم منتظر بودم که به قیافه جدیده من هم خندیده باشی ....! ولی خوشبختانه نخندیدی .... یه نفس راحت کشیدم .... آههههههههههههههههه ... ولی خوبه خنده درمانی بهتر از هزار تا قرص و کوف و خوره هست ! بخند تا دنیا به تو بخنده ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد