بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بی اجازه

باز هم عجله دارم .انگار این اسفند همه من را عجله فرا گرفته است . دلم می خواست با دستهایت جلوی آمدن بهار را بگیری.زهی خیال باطل.من از پنجره درخت همسایه را ندیده بودم . ندیده بودم که چه با اشتیاق جوانه زده است . درخت کوچک باغچه پدربزرگ را ندیده بودم که حتی شکوفه های صورتی داده . شمشادها که برگ سبز نو برتن کرده اند !بهار آمده است و من دیر به فکر نیامدنش افتادم . همیشه قبل از اینکه اتفاق بیفتد ...هر روز که بیدار می شوم زودتر از زمانی که قرار است ساعت زنگ بخورد !و می شمرم و با عجله راهی می شوم به سمت آفتاب که با مهرش می تابد .بر من . بر اتاق تاریکم .بر شهرم . بر دوستانم .بر زندگیم .و دیگر خسته نیستم . خستگی سطحی ام با خواب شبانه رفته است . با رویاهای شبانه و دلتنگیهاش رفته .کتابها منرا خواب می کنند . کتابهایی که دلم می خواست بخوانم و حالا دارم تند تند می خوانم .خدا کند زنده بمانم و تمامشان منظورم تمام کتابهای کتابخانه را بخوانم .برای همین دلم نمی خواهد این جایی که دوستش دارم را از دست بدهم .

*می پرسم :دلم می خواهد بدانم ایران تا کجاست؟یعنی هر جا که دل آرش با تیرش رفته ایران است؟تمام هستی؟می گوید : به خاطر جاذبه زمین تیر دارد دور زمین می چرخد .می گویم:اما زمین با تمام کهکشان در حال حرکت است و به مبدا یا هر کجای دیگر که قرار است برسد می رود .پس ایران تا کجاست؟

نظرات 3 + ارسال نظر
بلانش سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 21:24

پیرو مهربانی هایت در کامنت م :
موا اوسی م فلوق! یعنی منم همینطور گلم!

مسافر کویر سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 21:53 http://asheghanehayeman.blogfa.com

مهم نیت ایران کجاست... مهم این است که تو باشی... هر کجا... فرقی نمی کند...

لوتوس پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 16:51 http://coffeelotus.persianblog.com

مهم لحظه ایست که در ان هستی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد