بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

به مادرم گفتم :همیشه قبل از آنکه...

چنگ انداخته روی صورتم ،

"مرگ"

سیاه.

با دستانم آب می ریزم روی تن،

روی این تن ِ مرده که از خاک زنده شده،

خاکستری،

و رنگ من می شود مثل گچ ِ دیوار،

زرد،

و بوی کافور می پیچد،

سبز،

کار تمام شد؛

همخوابه می شوم با ریشه های درختان،

بنفش،

حالا تنم مثل دستان ِ همیشگی ام سرد سرد است،

آبی،

آیا دوباره طلوع خورشید را خواهم دید ؟

آیا دوباره صدای گنجشکان دم صبح را خواهم شنید؟

نظرات 14 + ارسال نظر
ندارم شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 14:31

من فقط می خاستم اولین نظر رو داده باشم .
.
.
.
.

الهه و محمد شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 15:55

باز هم تسلیت و همدردی مارو پذیرا باش عزیزم .......

مرسی

[ بدون نام ] شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 22:04 http://shadzii.persianblog.com

مرسی خانوم خوب که به من سر می زنی...

سیروس شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 22:18

این هم خیلی زیبا بود. فضای متفاوتی داشت.

حورجان یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 00:27 http://www.khodemonii.blogfa.com

فائزه جون سلام
بازم بهت تسلیت می گم

Alireza یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 10:23 http://www.an-indomitable.blogspot.com

سلام. من نمی دونم چی شده اما انگاری....
امیدوارم که غم آخرت باشه هرچند که این فقط یه شعاره و زندگی رو همین غمها و خنده هاست که می سازند. اینها خواب نیست.

بارون یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:25

تسلیت می‌گم :(

المیرا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 15:07

:|

مدیر یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 18:05 http://iust70.blogfa.com

فائزه عزیز درود
تعبیر خوبی بود از پایانی بر آغاز
بدرود

ملاحت یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 20:39 http://zakhmeaghle1360.blogspot.com

نه توروخدا ... تو دیگه از این حرفا نزن ... حالم این روزا خیلی بده ... اقلاْ بزار وقتی میام اینجا کیف کنم خانوم خانوما ... توروخدا این جوری نباش

بلانش یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 21:04

الههی بلانش قربونت بره الهی بمیره نبینه غم قشنگشو چی شده عزیزکمئ گلکم جانکم چرا من اینهمه دیر اومدم چرا اینهمه از خودم دلگیرم بغض نکن دخترم سبز تویی همیشه سبز میخوامت حالا یه کم برای بلانش بد لبخند میزنی؟

لوتوس یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 23:22

سرد...خیلی سرد...

ارغوان یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 23:23 http://sayeharghavan.blogfa.com/

سلام/ خیلی عالی بود/ احساس کردم یه جورایی با مرگ یه عزیز نوشته هات همه بهم خیلی نزدیکن/ شادباشی/ با اجازه وبلاگ شمارو لینک وبلاگم می کنم/مرسی

tanha پنج‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 23:30

ندا جون خیلی جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد