بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تنهایی سخت اما دوست داشتنی*

دلم می خواهد بنویسم . به بارون هم گفتم . اما این روزها فقط کتاب می خوانم و نوشتن را از اردیبهشت تعطیل کرده ام .به طور جدی دیگر نمی نویسم . حالا انگار حالم بهتر است . اینکه فهمیدی که توی دلم پر شده از پوچی و نفرت و کینه حالم را بهتر می کند . خیلی بدجنس شده ام . خیلی زیاد . و حالم را بهتر می کند . مهربانی هیچگاه فایده ای برایم نداشته است . هفته های گذشته یکی دوباره به بهانه کتابخانه به دانشگاه رفتم . حیاط خالیش را هم دوست دارم .خیلی سوت و کور شده بود اما من اینجا را دوست دارم چون من را از تنهایی های سیاهم نجات می دهد . آیا دوباره باز خواهم گشت ؟ نشانه خوب دیگری که دیشب حالم را بهتر کرد دیدن شهابی در آسمان بود . کتاب ابله را بستم و و سرم را به قاب پنجره برگرداندم . چهار ستاره همیشگی ام بودند . داشتم فکر می کردم که دیگر فکر نکنم که ناگهان عبور کرد . مدتها بود شهابی ندیده بودم و همین من را دوباره برگرداند . شاید برای مدت کوتاهی . برایم ارزش دارد . و آرزو کردم .به غیر از کتاب چند شماره از مجله زنان است که وقت نکرده بودم بخوانمشان .مامانم می گوید مگر تو زن هستی که زنان می خوانی؟ دیگر کلمه ای برای حرف زدن میانمان نمانده جز سلام که آن هم دیگر فراموشش می کنم . صبحانه را هم در اتاق خودم می خورم .نمی دانم این تغییر را در من می فهمند یا ... همه تلفنهایم بی جواب می ماند . و دیگر کسی بهم زنگ نمی زند . شاید همین روزها هم این تلفن لعنتی که امید بیهوده ایست را خلاصش کردم .دیروز محاکمه کافکا تمام شد . در آخر کتاب دوست صمیمیش ماکس برود نوشته بود کافکا در نامه ای خواسته بود پس  از مرگش تمام نوشته ها و نامه ها و کاغذهایش را بسوزاند اما او اینکار را نکرده بود و محاکمه را پس از مرگ فرانتس چاپ کرد . هفته پیش هم کتابهای استادان بسیار زندگی های بسیار دکتر ال وایس ؛ شبهای روشن ـ نازک دل داستایوسکی ؛ یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی ؛ آنتیگونه سوفکل و یک روز مانده به عید پاک رویا پیرزاد را خواندم .امروز هم هفتاد صفحه از ابله داستایوسکی را خواندم .خودم از این همه سرعتم در کتابخوانی خوشحالم اما کتابهای زیادی مانده که قبل از شروع ترم جدید بخوانمشان  .فیلم خوب هم محاکمه اورسن ولز و ابله آکیراکوروساوا را دیدم .شاید بتوانم هر روز بیایم و اینجا هم بنویسم.

*اسم وب لاگ رها

نظرات 4 + ارسال نظر
مسعود یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:44 http://massoudx12.blogsky.com

سلام دوست خوبم من آپ دیتم

وبلاگ زیبایی داری٬قشنگ مینویسی

خوشحال میشم بازم ببینمت

سیروس یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:05 http://sj.blogsky.com

چه روزگار پر رونقی داری پس!

برای چشمهای براق تو دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:33 http://cheshmhaye-man.blogsky.com

خوش بحالت که آنقدر فکرت آزاد هست که بتونی بخوانی!
ایکاش من میتوانستم خواندن و فکر کردن و نوشتن را به موازات هم انجام دهم!

لوتوس دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:20

گاه با پلک بسته هم میشود از پل به چشمه رسید...
...
یه دنیا ارامش برای روزات عزیزکم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد