بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بارور ز درد ؛ بارور ز عشق

در سر تو ( در دل ریشه هات) چه می گذرد ؛

که اینگونه گلهایت را به رخم می کشی؟

اینکه این همه گل سفید هشت پر  داده ای

( باور می کنی)

مثل شکفتن عشق است

(آخر مگر گیاهان هم احساس دارند ؟)

اما برای من ؟؟

که تهی شده ام از هر چه دوستی و مهربانی !

گلدان یاس با توام

با توام

که نگاه می کنی بی حرف

و باز عطر گلهات مستم می کند؛

از بوی مرگ و نیستی.

پ ن : این هم یک جوابیه برای دلتنگیهای من ؛ بارون عزیزم مرسی .

به نظرم میشه! اما خب می‌تونیم امتحان کنیم.
می‌دونی دخترک
غمگین بودن و زود ناراحت و غصه‌دار شدن رو همه بلدن. چیزی که سخته، شاد بودن و صبور بودنه. این که بدونی بعضی چیزا واقعا از اراده بشر خارجه، چه بخوای چه نخوای پیش میاد، جزیی از زندگی ست و تو باید اونا رو بپذیری. هرچقدر سر سختی نشون بدی توش، وضع بدتر میشه. خودت، من و خیلی‌ها بارها اینو تجربه کردیم و بعد فهمیدیم که باید از کنارش بگذریم و گرنه هرچی بیشتر بگردیم، کمتر پیدا می‌کنیم.
کافیه گاهی وقتا یادمون بیاد کنار هر چیزی که هستیم، یکی دیگه هم هست که هیچ‌کاری براش سخت نیست، بعید نیست. کافیه باورش کنیم. ازش بخوایم که کمک کنه و یادمون نره تو این خواستن، یه طرف طناب دست ماست. اگه نکشیم، اگه محکم نکشیم، اون وقته که هیچ اتفاقی نمی‌افته. یاد حافظ افتادم که می‌گفت: طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک، چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
یه سری از ماها همیشه باهاش جنگ داریم. ازش طلبکاریم. جیغ می‌زنیم سرش. یه سری دیگه باهاش دوستیم. کمتر می‌ترسیم. و یه سری دیگه هیچ‌وقت یادمون نمی‌رتش. می‌بینیمش همیشه. خب معلومه که همه مثل هم نیستن. اتفاقاتی که تو زندگی هر آدم می‌افته، چیزای زیادی یادش میده. اما بی‌جهت نیست. سخت هست و اونقدر زیاد تا یاد بگیری چیزی رو که نمی‌دونی. نمی‌دونم! شاید اینا توجیه باشه شایدم راست باشه. اما من اینارو باور دارم. یعنی سعی می‌کنم که یادم بمونه. هرچند نبودی گریه‌هامو واسه یه تصادف کوچیک چند هفته پیش ببینی :)
بیا سعی کنیم به چیزایی که خوبه فکر کنیم. به چیزایی که درست‌تره. بعد به خودمون هی بگیم تا یاد بگیریم اگه چیزی شد، جوری رفتار کنیم که همیشه گفتیم.
من یه بار با گریه از بابام پرسیدم: بابا آدم چه جوری می‌تونه یکی که مرده رو فراموش کنه؟ مثل پدر مادر خواهر یا هرکی که سالها با وجودش آرامش گرفته. یادم نیست چی جواب داد چون فقط گریه می‌کردم اما گفت بفهم که این مدل زندگیه. این یکی از چیزاییه که خارج از دست من و توست. میشه اتفاقات رو با دید بازتری نگاه کرد. میشه به خیلی چیزا امیدوار بود. میشه غصه نخورد و شاد بود. میشه دخترک. باور کن میشه.
من نمی‌دونم چه اتفاقی توی تو می‌افته، اما مطمئنم که می‌تونی براش راه حل پیدا کنی.  مطمئنم.
دوستت دارم.

نظرات 6 + ارسال نظر
جودی آبوت دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 http://judy-abbott.blogsky.com

سلام غمگین بودن گناه نیست ولی صبور نبودن چرا غمگین و دلشکسته بودن دست خودمون نیست شرایط تحمیلی محیطه ولی صبور بودن دسته خودمونه من اگه غمگینم یا دلشسته و گریون خجالت نمی کشم چون صبورم و این صبره بیش از حدمه که باعث میشه مرتبا دلم بشکنه چون دیگران خیلی صبور نیستند

ملاحت سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 21:54 http://zakhmeaghle1360.blogspot.com

هیچی نموند که من بگم...

Alireza چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 15:27 http://www.an-indomitable.blogspot.com

اگه باور کنیم که همه یه روزی از این دنیا می ریم. حالا بعضی زودتر و بعضی دیر تر. فکر کنم وقتی یکی از پیشمون میره آسون تر بپذیریم. اما من بیشتر به این فکر می کنم که تا وتی که هستیم چه جوری باید زندگی کنیم؟

سیروس چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 18:18

منم مطمئنم...

بلانش پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 21:54

سعی کنیم از اینی که هستیم بهتر باشیم سعی کنیم به خودمون شبیه باشیم خودمونو پیدا کنیم یه وقت مثل من نشی ها دخار جان که خودتو گم کنی خوتو هی جا بذاری و خیال ببافی که مثلا هستی خلاصه مثل هرکی میخوای باشی مثل من نباش< یه چیز هم بیگم میگن تو این دنیا نباس به چیزی دل ببندی خب همچین بیراه هم نگفتن دیگه ادمها هم آدمن عزیز دلم نمیشه فراموش کردشون یا نمیشه غم نبونشو فراموش کرد که ! باید پذیرفت و سعی کرد کنار بیایی با این مساله

جیلیز ... جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 17:05 http://JiLiZ.Blogfa.Com

بیا سعی کنیم غم ها رو فراموش نکنیم ! بلکه بپذیرمشون و قبولشون کنیم که واقعا اتفاق افتاده .... وبا هاشون کنار بیام
...........................
.............
.......
...
..
.
نظرت راجع به طو با چیه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد