بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

توهم

دیشب داشتم خل می شدم . هزار بار با خودم تکرار کردم که چی می خواهم بنویسم و توی خواب دیدم که بهم گفتند بیا خانوم بازیگر بشو من گفتم نه .. من عاشق نویسندگی ام . و بیدار شدم و هر چه که دیشب عاشقانه توی ذهنم نوشتم پاک پاک شد . کتاب ابله را به تابلوهای رامبراند تشیبه می کند . نور پردازی هایش را دیده ای ؟ برای همین عاشق باروک بودی ؟ دوره باروک  و داستایوسکی و تولستوی و این نویسنده های روسی ( چخوف یادم رفت مخصوصا دایی وانیا ). منم عاشق بارو ک شدم چون تو دوست داشتی .وقتی درس خواندم و کنکور دادم تازه فهمیدم واقعا دوستشان دارم .آهان یادم آمد . دلم برای مسیو پوف تنگ شده بود .و فکر کردم از توی کتابم ببینم خانم به فرانسوی چی می شود . یاد مادموزل بلانش افتادم .کاش حداقل یک مادموزل پوف هم پیش من بود . این چرندیات را کی می خواست بگوید ؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد