بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شام آخر

عکسش را دیده ای؟

که چه زیبا بر روی آبهای آبی افتاده است !

عکس پاییز را دیده ای؟

روی مرداب ـ روی آبهای راکد سبز.

عقربه ها که از پی هم دویدند ؛

بالاخره تابستان را تمام کردند .

پاییز آغاز شد .

بازی نسیم با برگ درختان ـ بازی کودکان در راه مدرسه ؛

باور کن که این نسیم خنکی که شبها می وزد دیگر تابستانی نیست

و فریبت خواهد داد

سرما می خوری و صدایت دوست داشتنی تر از قبل می شود .

من پاییز را شناخته ام .

با برگهای زرد و نارنجی که توی آب استخر می افتند.

من پاییز را می شناسم ؛

با بوی برگهای سوخته آن عمارت قدیمی که من و تو از پشت میله ها نگاهش می کردیم

و من در حسرت آن طرف میله های باغ بودم .

روز آخر تابستان است ؛

 همه جا تاریک تاریک ـ

و فقط ستاره ها پیدایند .

نظرات 4 + ارسال نظر
جودس آبوت شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:12 http://judy-abbott.blogsky.com

سلام واقعا زیبا بود واقعا موفق باشی

سمفونی شعله ها شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:33 http://symphony-sholeha.blogsky.com

من پائیز را شناختم آنگاه که در پائیز برای اولین بار چشمهایم را باز کردم و ...

احمد شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 12:37 http://neghab.blogsky.com

...من پاییز را شناخته ام...
زیبا بود...
سبز باشی و ماندگار

سمفونی شنبه 1 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:52

ممنون که لینک منو گذاشتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد