می خوانم و اشک می ریزم . حرفهای من است که نوشته است .اوریانا فالاچی حیف که دیگر نیستی اما نوشته هایت چه خوب که هست . به کودکی که زاده نشد را می فهمم .انگار که خود من است .و این روزها کتاب می خوانم و به دانشگاه می روم . دایی وانیای چخوف ؛ اتوبوسی به نام هوس تنسی ویلیامز و عشق سالهای وبا گابریل گارسیا مارکز.و کتابهایی که شما بهم سفارش کردید را هنوز پیدا نکرده ام و فرصتی برای خریدنشان هم نداشته ام . این چند روز ناخواسته نام شما را زیاد می شنوم . از بچه ها و دیروز سر کلاس طراحی حروف همه قدر شما را دانستند . دلم می خواست شما گل شاه عباسی را بهم یاد بدهید . و من بزرگ توی دفترم نوشتم دلم برایتان تنگ است .در و دیوار اینجا برایم غریبه نیست اما دیگران غریبه اند و هیچ کس به اندازه شما من را نمی شناسد .
سلام
وبلاگ جالبی دارید
دیدم حالا که خوشم اومده یه نظر ناقابل کمترین
کارییه که میتونم بکنم
به من هم سر بزن واگه مایل بودی بیا به هم لینک بدیم
خدا حافظ
التماس دعا
خب از ما که گذشته / لطف شما هم به ما ثابت شده
ولی هر جا رفتی دیدی خرچنگ غورباقه افتاده نوشته , یه رایت کلیک ناقابل می نمایی می ری تو Encoding بعد تو (unicode (UTF-8 ... بعد یه کلیک ناقابل , دنیا زیر و زبر می گردد ...
من اندوه واژگانت را فائزه عزیزم دوست میدارم این را همیشه گفته ام ...