بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دوباره این منم ...

من بلانش را هرگز ندیده ام . نیلوفر را فقط یکبار دیده ام . مریم را هزار بار دیده ام .و دیگران را نیز هم .دیده ام یا ندیده ام !چه فرقی دارد ؟ که هر بار صدایشان را شنیده ام و یا یا دلتنگی هایشان را خواندم یافتم که بهترین دوستان عالم را دارم . چه لذتی دارد با فنجان چای گرمت به آهنگ وبلاگ بلانش بلند گوش بدهی و مطالب دوستانت را بعد از مدتها دوباره و دوباره بخوانی !من ؛ دخترک؛ دخترک خوب ؛ گاهی بد ؛ شاد ؛ گاهی عبوس و بد اخلاق ؛ دلتنگ و امیدوار دوباره بازگشتم و می خواهم این همه سال و ماه و روز و ساعت که بر من بدون شما و بدون بدون امضا گذشت را بنویسم .

تقدیم به شما

 و تو که دلم برایت بسیار بسیار تنگ است:

بهار ؛ تابستان ؛ پاییز ؛ زمستان و آیا دوباره بهار باز می گردد ؟

اگر بهار فصل رویش و تولد است (با اینکه ماه تولدم در بهار است !)

من

متولد روزهای زرد و نارنجی پاییزم .

زمانی که جشن زوال درختان است :

من با باد زبان باز می کنم

و گنجشکان دم صبح به حرفم می آورند .

روی برگهای آبان قدم می زنم

و انتظار آذر را می کشم .

من هر روز در آینه گودالهای کوچک آب

دنبال پری های صورتی می گردم که به دریا پیوسته اند و کودکی ام را برده اند .

بوم نقاشی من بخار شیشه می شود

و سوژه ام ابرهای سرگردان بارانی است.

با اولین برف زمستانی عاشق می شوم

و عریانی درختان با شاخه های پر برف

کادر دوربینم می شود.

زمستان مرگ نیست .خستگی نیست . پیری نیست .

پوچی عکسهایم ؛سکانس اوج زمستان عاقل من است .

پخته می شوم .

رویای ردپای پرنده روی برفهای تازه باریده بی خوابم می کند .

و هر چه صبر می کنم ؛ هوا روشن نمی شود .

این انتهای خوشبختی است .

۲۹/۸

نظرات 5 + ارسال نظر
سمفونی شعله ها چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 18:54

خوشحالم که بعداز شنبه‌ها و یکشنبه‌ها ...٬ مشکل نسبتا حل شده و دوباره این توئی ... و نوشتی.
مسئله این نیست که آدم دوستهاش رو چند بار دیده و یا ندیده باشه و یا اینکه چقدر مسافت بینشون باشه! این مهمه که دلها چقدر به هم نزدیک باشه ...
همواره شاد و پیروز باشید.

Alireza چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 20:15

che ajab, dirooz dashtim ba belansh kolli gheibateto mikardim man migoftam in dokhtare bimarame, belansh migoft na mahe, dige dasht asabesh sagi mishod ke ghabool kardam ziyadam bimarefat nistii, khobi hala?bikhabar mizari mirii dige

لوتوس چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 22:48

من از الان منتظرم اسفند ِ تو از راه برسه و نوشته های اسفندانه تورو بخونم....
خوب باش دخترک....خوبِ خوب...
خستگی هایت را هم بردار بیار اینجا ...با هم شریک میشیم...

یه غریبه پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:54 http://www.fereshteyeasemani.persianblog.com/

...

بلانش پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 15:29

الهی قربونت برمفائزه جان کجابودی؟! من دلم برات یه ذره شدنه بود !! دلم میخواد موهاتو بکنم دعوات کنم ! که اینهمه بیخبر بودم ازت! بذار اون نوشته بالایی هم بخونم یه کم اروم شم گل نازم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد