بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

گفتگو با سایه

صادق هدایت این بار به من زندگی بخشید . دیگر سیاه نمی بینم . و بوف کور دیگر تداعی کننده مرگ نیست . متشکرم آقای خسرو سینایی . فیلم خوبی بود .لذت بردم .

حالا جمله هایی که هزاربار خوانده بودم

و با کلمه ها درد کشیده بودم ؛ با آنها عاشق شده بودم و گریسته بودم بر تلخی تک تک واژه ها .

سایه ای شده بود و با من گفتگو می کرد .

می شنوم " انسان هیچ گاه از عشق تهی نیست و هرگاه از عشق تهی شود خود کشی می کند ."

آن پیرمرد خمیده  با آن دندانهای زرد و کرم خورده اش که موقع خندیدن پیدا بود ؛

آمده بود ؛ایستاده بود کناره کوه های شهر ری و کوزه رنگ می کرد و می خواند؛

بیا برویم می خوریم ...

 آن زن اثیری زنده شده بود .

و چقدر هم زیبا بود !

دلم می خواهد دوباره و هزار باره بوف کور را بخوانم و همچنین پیکر فرهاد عباس معروفی .

امروز زندگی بود . زندگی دوباره و هزار باره برای من .آغازی دوباره.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد