بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دیشب تنهایی تا صبح نترسیدم ، در خانه به قول مولود دراندر دشتمان تا صبح خوابیدم ، خواب جنازه ای را دیدم که دیروز دیده بودم ،در یکی از فیلمهای کوتاه جشنواره سایه ،  ساعت موبایلم بیدارم کرد که صبح شده است اما هوا هنوز تاریک بود ، هر چه آسمان را نگاه کردم ، تاریکی بود و ابر های در هم پیچیده بهم ، خوابم نمی برد دیگر، کاغذهایم را مرتب کردم ، لباسهایم را پوشیدم و بعد از مدتها دوباره به دکتر پوست سرکی بزنم ؛ که این پوست من هیچگاه خوب نخواهد شد ، می دانم ، که این جوشهای بلوغ با من مانده اند و هنوز مغرورم ،لباسهایم را پوشیدم ، وشال گردن آبی ام را انداختم ، کلید انداختم و دری که دیشب قفل کرده بودم ، محض احتیاطهای بیهوده ، باز کردم ، برف می بارید ، چقدر خوب ،می بارید، رد پای تو نبود ، رد پای یک زن ، که عبور کرده بود بی هوا و بدون عشق ،و چند مرد که تند تند رفته بودند سر کار ،مطب شلوغ ، بدون کتاب ، آدامس توت فرنگی جویدم ، شاید با نسخه دکتر کمی نگران خودم شدم ، شاید درونم خبری است که خودم نمی دانم ، بهتر اگر به مرگ نزدیکترم ،پیاده گز کردیم تا ده ونک ، یاد گذشته ها که کلاس فن ترجمه می رفتم الزهرا ، شیر کاکائو یخ توی این هوا چه می چسبد ،بابا و مامان از مرز عبور کردند ،و بعد هم بانک ، امروز روز شانس من بود ، شماره 129 پارسیان، به موقع رسیدم ، کمی دیرتر می رسیدم نوبتم رفته بود ،نان بربری داغ ، برای ناهار ، تنهایی ، با بستنی کاکائویی برای عصر ،قرص های تازه، ممکن است خوابت بگیرد یا سرت گیج برود! بادام زمینی برای شب ، و آدامس ، و تو هنوز دلت نمی خواهد گوشی را برداری ،نوشهر دارد باران می بارد ، شدید ، تنها ،شاید کمی خوابم ببرد، بدون تو ، من توی خواب منتظر تلفنت بودم ،نازی می گوید کاش چراغ جادو داشتم تا تو را برایم کوچک کند و توی جورابم بگذارد ، بعنوان هدیه کریسمس،تنهام،فیلمم تدوین نمی شود ، مریم نیست که گوشی را بردارد،دلم هنوز نگرفته از تنهایی، بگذار شب بیاید ،

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سید محمد موسوی پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 14:07 http://bijar-az.blogsky.com

سلام
خسته نباشد
اتفاقی بود وبلاگتون رادیدم جالب بود
خدا یارتون

به ماهم سربزنید

رضا جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:41 http://naria.blogfa.com

سلام. چرا به وبلاگ آقای پورپیرار علی رغم ارادت ظاهری لینک نداده ای؟
http://naria.blogfa.com

Alireza شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 22:37

dari yavash yavash ghavi mishihaa

فانی سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 http://www.nirvana-in-boda.blogfa.com

سلام
خوش حال میشم به من سر بزنید

حورا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1385 ساعت 17:42 http://h607.persianblog.com

من تنها که باشم حال می کنم، مثل تو کلید هم که به در می اندازم، به آن هم فکر می کنم .. گاهی هم به مرگ نه از سر دلسوزی، که نمی دونم به خاطر چی با فکری خوب، فکر می کنم .. اما این طور که تو می نویسی فکرم گره می خورد .. بعد از مدرسه خیلی همدیگرو ندیدیم، ولی من می دونستم که چه نازنین دختر ٍ تکی هستی .. تکٍ تک ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد