بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

انتظار سخت

دیشب که باران آمد ؛ از پشت میله های زندان ؛ تو صدای قطره های درشت باران را شنیدی ؟ الان که جلوی اوین بودم باران دیشب تمام زمینها را گل کرده بودم ؛ جوابم را نمی دهند ؛ می گویند تو از خانواده اش نیستی!!!؟ تو هزار بار به من گقته ای خواهر و من هزار بار خواهرت بودم و هستم ... بغض می پیچد در تمام وجودم ؛ آقایی بیرون می آید ؛ از آن در آهنی که پنجره ای کوچک دارد ؛ سرباز آرام می گوید از او بپرس اما نگو من بهت گفتم ؛ لباس مشکی پوشیده و عینک دارد ؛ می دوم ؛ می گویم دوستم در بند ۲۰۹ است کی آزاد می شود ؛ اظهار بی اطلاعی می کند ؛ ادامه می دهم عده ای آزاد شده اند ؛ کی پس به خانواده دوست من خبر می دهید ؛ می گوید حالشان خوب است و تا یکی دو ساعت دیگر به بعضی تلفن خواهند زد ؛ کاش راست بگوید و کاش مریم هم آزاد شود ...

یک  دو سه

لطفا امضا کنید !

نظرات 1 + ارسال نظر
پگاه سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 16:32 http://bikhiyal9.blogsky.com

سلام وبلاگ جالبی داری موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد