بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

زندگی کار مزخرفی است

که بهش تن در داده ام .

کاش رهایم می کرد

بوی یاس های آویخته از دیوار (  که مستم می کند ؛ دیوانه ام می کند )

تا راحتتر خودم را خلاص می کردم .

 

نظرات 7 + ارسال نظر
من شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:45

معرکه کسی که همیشگیه ...مثل تو...
اون چیزی که تو رو مست می کنه ... کار من رو به جنون می رسونه...باورت میشه که توی تقویم زندگی من فقط یه فصل هست که می تونه یه کم من رو سر ذوق بیاره....یاسهای حیاطمون امسال من رو غافل گیر کردن...نمی دونم چه جوری خودشون رو پشت پنجره اتاقم رسوندن...واقعا دیوونه کنندست...

بلانش دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:48

حال و روزمن لعنتی این روزها ...

عرفان سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 18:35

من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید/قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.کتاب رو خوندی یا نه؟؟

دیوانه جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 http://divane.blagsky.com

ممنون - با هوش ! :))))

حدس بزن جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:39

متشکرم از این نوشته های نازنین. گاهی فکر می کنم دلزده ای اما نه تو بهتر از این هایی که اتفاقات و رویدادهای این روزها و این زندگی تو رو دلگیر کنه. همه این زندگی رو گذروندن ما هم می گذرانیم . فقط باید سعی کنیم بهترین روزها باشند.

مریم جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 20:02 http://lahzeh.blogsky.com

اسیر می شویم در همیشه و تکرار زندگی به امید روزنه ای...گاهی روزنه هامان کوچک می شوند در عین بزرگی.گاهی بزرگند در عین کوچکی.شاید یاسهایت در دسته ی دوم جا بگیرند!

زهرا شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:52 http://zahradn.persianblog.com

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد