بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

که مهم نیست زیاد

برای نوشتن چیزی لازم ندارم جز یک موزیک که هی باید تکرار شود تا نوشتنم تمام شود . جالب است اگر بگویم که دیروز در حضور خلوت انس نویسنده محبوبم خواندم که او همین عادت را برای نوشتن دارد البته نوشتن من هیچگاه با او قابل مقایسه نیست و نخواهد بود .حالا بر عکس شده ،باید، برای یک موزیک بنویسم .امروز باغچه زندان را بنفشه کاشتند . خنده دار نیست ؟ یا اینکه یکی از زندانبانان بگوید بیا برو سینما ، آن هم تنهایی ، خنده دار نیست ؟ فکر نمی کنند شاید فرار کنم .من هم گفتم نمی خواهم بروم سینما .پرسید گوسپند کجایی؟ جواب دادم همین جا توی طویله ام دارم سالاد با نوشابه می خورم ، جای تو خالی است ، گفتم : رفت ، گفت فردا بیا اینجا آش پشت پا بپزیم ، بهش سفارش می کردی به خلبان بگوید حتما از کنار برود ، خندیدم ،بالاخره خندیدم ،به زندگی سگیم خندیدم و نشستم جلوی آینه چین و چروکها را از حفظ کردم ، که اگر فردا زیاد شدند بدانم ،باطری ساعت دیواری را در آوردم ، حالا یک هفته ای می شود همه ساعتها یازده و ده دقیقه است و همه روزها یکشنبه ،

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد