بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تنها صداست

زن ، تلفن را می چسباند به لبهایش ، فکر می کند اینگونه شاید صدایش نزدیکتر است به گوش ِ او ، مسافت طولانی است اما چه راحت و نزدیک شماره گرفته می شود ، فکر می کند که این تکنولوژی چه گاهی بدرد بخور است ، بعد از چند ثانیه صدای مودبانه اش را می شنود ، زندگی در رگهای خشکیده اش جاری می شود ، مثل بارانی که بر کویری خشک می بارد ، فرکانسهای صدا بر روحش می بارد ، چند کلمه کوچک چقدر روز را برایش قابل تحمل می کند ، آنجا شب است یا روز ؟ چه اهمیتی دارد ؟ آسمان همین رنگ است هر کجا باشد ، نمی تواند بگوید دلتنگ است ، نمی تواند خودش را لوس کند ، صدایش را تغییر بدهد و بچه گانه حرف بزند ، خیلی آرام و شمرده حرف می زند ، انگار مواظب است کلمات را چگونه بیرون بریزد ، می فهمد چقدر طرف مقابل برایش اهمیت پیدا می کند و چقدر رفتارش با او متفاوت است ،  چه خوب که او می داند زن زیاد دوستش دارد ، اما او چه ؟ چقدر به این رابطه احتیاج داشت ؟ با داشتن خانواده چه احتیاجی به شنیدن صدایی که سالها با او فاصله دارد ؟ زن می گوید فقط زنگ زده حالش را بپرسد و مزاحم کارش نمی شود ، از آن طرف صدا خوشحال است و تشکر می کند .و زن خیس ِ باران ِ محبتِ یک صدا به راهش ادامه می دهد .

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 21:17 http://mohammad1124.blogsky.com

hi.please go to my weblog too see manutd wallpaper!!!

هاله دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 21:42 http://araamesh.blogspot.com

قوی
خیلی روان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد