بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

زن داشت رانندگی می کرد ، و نگاهش رو به جلو بود اما دستهایش را تکان می داد ، بالا و پائین ، و گاهی هم انگشهایش را به شکلهای مختلف در می آورد . چادر و مقنعه مشکی به سر داشت و مرد بغل دستش نشسته بود . هر دو جوان بودند . مرد حتی ریش هم نداشت . و زن از آنهایی بود که قبل ازدواج دست به صورتشان نبرده اند . معلوم بود که زن و شوهرند ، نه چیز دیگر . زن همچنان داشت با آب و تاب حرف می زد که به صورت مرد لبخند زد و مرد انگار خوشحال تر شده باشد گونه زن را بوسید ، زن همچنان با شتاب در لاین سرعت اتوبان همت می راند و مرد سرش را خم کرده بود روی شانه زن . زن دست راستش را  بالا آورد و روی صورت مرد گذاشت و او را نوازش کرد .

از وقتی این صحنه را از پشت اتوبوس دیدم ، حالا همیشه دوست دارم ته اتوبوسهای میدان صنعت ، هفت تیر بایستم و از آن بالا داخل ماشینها را سرک بکشم و هی به معنی کلمه اروتیک فکر کنم .

نظرات 2 + ارسال نظر
حرفه ای ترین جامعه مجازی ایرانی ها دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 14:41 http://www.oko.ir

موفق باشید و به توانایی های خود کم بها ندهید...

نیلوفر یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 17:30 http://Everything2.blogsky.com

سلام
من شغلم جوریه که همیشه آنلاینم. امروز از صبح دارم وبلاگتو می خونم. سیر نمی شم. این متنت که حرف نداره.
یکی دیگه هم بود تو بهمن نوشتی راجع به خیانت اونم عالی بود.خیلی تاثیر گذار بود.

اغراق نمی کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد