بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

صبحها به عشق یک چیز از خواب بیدار می شوم ، شاید اگر بگویم خنده تان بگیرد . همیشه وقتی از آن اتوبوس لکنته که می رساندم سر شهرک پیاده می شوم ، خودم را می رسانم به سرعتگیری که خط عابر پیاده هم دارد ، از بلوار عبور می کنم و می روم آن طرف خیابان . می رسم به شمشادهای بلندی که روی سرم طاق زده اند و آنقدر خنکند که دلم می می خواهد بغلشان کنم . ضلع شمال شرقی میدان صنعت می شود اگر رو به شمال بایستی . فضای سبز ِساختمانهای بلندی است که وقتی می خواهم به آسمان نگاه کنم نمی گذارند ، آنقدر که بلندند . پشت این شمشادهای بلند که از لای حفاظ ها بیرون زده اند درختان کاج بلندی هست که بین شان را با فواره های زمینی آبیاری می کنند . گاهی آب این فواره ها روی صورتم می ریزد و کیف می کنم . برگ سبز شمشادها توی هوا می رقصند و به صورتم کشیده می شود . خنکی آنجا را حفظ می کنم برای گرمای داغ عباس آباد . بوی خوب خنکی دارند . بوی حال می دهند و نه گذشته . نمی دانم آدمهایی هم که از آنجا  می گذرند این  بو را احساس می کنند یا دماغشان پر از عطرهای گرانقیمتشان است ؟ با آنکه زمانی که از این مکان دنج می گذرم بسیار اندک است اما دلچسب و خوشایند است .امروز فکر  می کردم چه کیفی دارد با کسی که دوستش داری زیر آن درختان بلند کاج عشق بازی کنی!

نظرات 2 + ارسال نظر
شاهد سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:16 http://blognet.blogsky.com

بلاگنت ارایه دهنده کاملترین کدهای موزیک منتظر شما هستیم

مجاس سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:46 http://mojas.persianblog.ir

سلام. خیلی خوشحال شدم وقتی کامنتتان را خواندم و اینکه کسی هست که نگاهی به طرف ما هم می اندازد. ممنون و موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد