بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تب و لرز

حساب روزها از دستم رفته ، خنده دار است ، روزها هر چند سخت اما خوش می گذرد ،کم نیست روزهایی که به دلخواهم باشد . می دانم چیزی در زندگیم خالی است ، به روی خودم نمی آورم . اینکه نیمه شب منتظر بمانم و بخواهم که بیدار بمانم و دلم بخواهد کسی باشد که حرف بزنم ، خواسته ای است سیری ناپذیر . حرفهای شبانه چیزی عجیب است که ولعش هیچگاه تمام نمی شود .چیزی شبیه کتاب خواندنهایم . وقتی امروز استاد روش تحقیقم می پرسد که کتاب می خوانم گفتم کتاب غیر درسی و نگفتم خیلی کم در مورد صنایع دستی می خوانم . اگر می فهمید که دیشب نمایشنامه فاسق هارولد پینتر ( نمی دانستم که پینتر شب کریسمس از دنیا رفته ! و امروز میرحسین توی دانشگاه بهم گفت ) را قبل از خواب مثل آب خوردن تمام کردم ،شاید کمی برایم متأسف می شد که در مورد پایان نامه ام به این حد فکر نکرده ام . کسی که بهم خط می دهد آنقدر سرش شلوغ است ،که نمی تواند درنگی در میان ملاقاتهایش داشته باشد و با من حرف بزند . حتی دیگر فرصت ندارد داستان تازه ام را بشنود یا من را دعوا کند و بکوبد توی سرم که اینقدر از این زندگی نَنال . خوش باشد و به خودت برس . خوشم ، به خودم می رسم ... 

وقتی اس ام اس می زند که بیداری ، لرزم می گیرد . زیر پتو ام اما آنچنان می لرزم انگار که تب و لرز گرفته ام مثل اول دی ماه فروغ که زن در آستانه فصلی سرد قرار گرفته ، هیچ حرف مهمی در میان نیست . اما می دانم انگار که بخواهد چیزی بگوید و از حرفهای معمولی شروع می کند . انگار که یکی نیمه شب از تو بپرسد خوبی و تو تعجب می کنی و خوشت می آید که کسی به فکرت افتاده ، مثل خودم ، وقتی که فکری به جانم می افتد مثل خوره رهایم نمی کند و باید حتما ً آن را انجام بدهم . تو هیچگاه این طوری نیستی و وقتی کسی این کار را می کند باعث تعجب من می شود ، کاری که بسیار هم عادی است .می خواستم برایت نامه بدهم از نوع الکترونیکی اش که تمام حرفهای دلم باشد ، قبل از برنامه شب یلدای دانشگاه کلی حرف داشتم اما الان بعد از آنکه پشت تلفن گفتم دیوانه ام ؟ و تو حرفهایم را نمی فهمیدی ، تمام حرفهای دلم پرید .به من بگو من چه ایرادی دارم ، به من بگو که چرا باید همیشه تنها بمانم ؟ به من بگو ، بگو کجای کارم اشتباه بود ؟ می دانم. تو هیچ به جز سکوت نیستی ، کاش این سکوت می شکست .  

 می گویم خیالم با شماست ، وقتی می رسید دود می شود می رود هوا . جوابی برای اس ام اس بعدی ندارم که می گوید : یعنی چی ؟  

 هنوز می لرزم .مثل نقاشی های ارنست بارلاخ و کته کلویتس می شوم ، پر از هراس ، پر از هاشورهای پررنگ سیاه ، پر از گرسنگی ، پر از تنهایی ، مثل مادرهای کلویتس می شوم اما بچه ای ندارم که آن را بغل کنم .پر از زن هایی که به شوهرانشان خیانت می کنند ، پر از فاحشه ای که مردی را دوست می دارد.

نظرات 4 + ارسال نظر
آبگینه سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:20

حرفهایم از حنجره ی تو بیرون امد



اولین مجسمه را دیدی در سالن اول همان که از سقف اویزان بود مثل من است


و اون مجسمه ی دیداری دوباره نگاه من به دیدار با توست








بیش از همه ی کسانی که شناختم دوستت دارم

به خاطر دوست داشتن هایت ممنون اما من خیلی هم دوست داشتنی نیستم .

قلندر بانو سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 19:32

چرا خیلی راحت و خوب این حرفارو می فهمم؟

م.س.ت چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:14 http://margeniaz.blogfa.com

سلام بانو

سلام.

shahab پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:23 http://mobasheri.khazzeh.com

سلام!
فقط در سکوت ...
:|

سلام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد