بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

طوری عجیب

انگار هزار سال گذشته ، 

از آن روز که روی نیمکت پارکی نشسته بود و بی خودی از توی کیفش شکلات در آورد و خورد. 

اما نمی دانست دلش می خواهد روسری اش را بردارد و بگذارد باد لابه لای موهایش برود .

نظرات 3 + ارسال نظر
م.س.ت جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:59 http://www.margeniaz.blogfa.com

آخ بانو ...


چه غمی داشت

چه حقیقتی ...

ماه روشن شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 17:04 http://maheroshan.blogfa.com/

خیلی خوب از دل مینویسی
خوشم اومد

سارا شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:07

زیبا بود عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد