بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دیداری در فراسوی تن ها

حالا بعد از یک ماه آمدنت پنج ساعت کنار تو نشستن غمنیمت است . فقط بهت نگاه کنم . به صدایت گوش کنم و راه رفتنت را ببینم و لذت ببرم . عکسهایی که از سفرت گرفته بودی  دیدیم و من عاشق سفره هایی شدم که آن سر دنیا چیدی . با سلیقه و ایرانی و غذاهایی که از توی عکس هم بویشان را می فهمیدم و می دانستم چقدر خوشمزه اند .جای تو خالی است با من و نازی . نازی برایم چای می آورد . می خندیم . با شکلات و شیرینی می خوریم و حرف می زنیم . اما باز بعضی حرفها می ماند . می گویم باز هم بعضی حرفها می ماند برای گور . 

عکسهایی که برای من گرفته شده بود و به یاد من . چقدر جای ما خالی است در میان قابهایی خالی .  

دغدغه آدمهای آن سر دنیا هم عجیب است . چه ایرانی چه غیر ایرانی .

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 17:13 http://www.atlasihaa.com

این پستهایت مرا می برند به چند سال پیش خودم به تمام عکسهایی که توی آن جای یکی تویش خالی بود و به ساعتا انتظار پشت منیتور برای روشن شدن یک ای دی و گریه ها و خنده های مشترک پشت این شیشه و تنهایی به انتظار نشستن ها و فائزه داری جادو می کنی هیچ می دانی ؟ دیگر نامه هایت بدون امضا نیست همه کلماتش امضای توست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد