بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چراغ قرمز

تو پشتت به من بود . ایستاده بودی و باد چادرت را تکان می داد . صورتت را حدس می زدم وقتی با آن دوست جوانت حرف می زدی .با دیگران منتظر بودیم چراغ سبز شود . این چراغ لعنتی طولانی که تنها طولانی تر هم می گذرد . حتی مولود هم نبود که با پر حرفی هایم سرش را بخورم . نخواستم مزاحمت شوم . همان صبح توی دانشگاه هم خیلی حوصله نداشتی .حتی مثل امروز خیالی نداشتم . فکری عجیب و غریب که دیوانه ام کند . نگاهم رفت آن طرف خطهای موازی سفید که دوستی از سالیان دور کنکور هنر ایستاده بود . از این چراغ لعنتی خوشم آمد که باز هم کش بیاید و من دل سیر دوست دوران گذشته ام را ببینم . وسط خطهای سفید شد سلام ما . و با هم آمدیم در روزهای گذشته که بی خبر اما در دل هم گذرانده بودیم . و قرارهای برای آینده رقم خورد . حالا عاشق چراغهای قرمز طولانی ام .  

و دفترهای خاطراتی که به دست دوستی به امانت مانده و سوزانده نشده .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد