بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پارادوکس

تا به حال این همه دلشوره نداشته ام ، این همه خوابهای عجیب و غریب ندیده ام و این همه توی دلم رخت نشسته اند . تا به حال این همه دلم نخواسته که زمان بگذرد و ببینم آخرش چه می شود ، انگار که آخر معلوم است اما طوری نامعلوم .طوری عجیب که الان می خواهد قلبم از دهانم بزند بیرون .هیچ وقت این همه برایم مهم نبوده که بالاخره چه اتفاقی رخ خواهدداد . این کابوسهای شبانه کی تمام خواهد شد و اینها که بر سر قدرت دعوا می کنند بالاخره به کجا خواهند رسید . کاش می دانستند که وقتی می روند پای تریبون و حرف می زنند و مناظره می کنند ، آنقدر بر ناخوادآگاه من یکی تأثیر گذاشته اند که هر شب خواب می بینم . خواب می بینم که دارند با هم دعوا می کنند یا با من .از شهر بدم می آید آنجا که هر روز زنی می روید چادر به صورت کشیده و کاسه گدایی در دست یا کودکی که بعد از امتحان می آید روی پل تا فیلم بفروشد و هزاران هزار پل و خیابان  که در روز می گذرم و می بینم که به جای درخت مرد و زن بی خانمان سبز شده ،هزار حرف و کلمه داشتم برای نوشتن .شاید هل شده ام و زبانم بند آمده که کجا زندگی می کنم .می دانستم اما حالا همه که از کنار هم عبور می کنیم می دانیم کجا هستیم و انگار برای هم تأسف می خوریم و غصه ایمان می شود و دلمان برای هم می سوزد . هورا می کشیم و دست می زنیم برای که ؟توی کلاسهایمان چه یاد می گیریم و در شهرمردی با گاری می گذرد و نمک می فروشد .توی کتابهایمان چه نوشته و در خیابانهایمان به لباس پوشیدنمان اعتراض می کنند ، توی بیمارستانها چند زن بیچاره روی تخت خوابیده و نطفه زنی را در دلش می کارد که شوهرش با او خوابیده ، چند زن از ترس طلاق مجبور می شوند اینگونه بچه دار شوند ،ما کجا زندگی می کنیم ؟ وقتی این همه بچه بی پدر و مادر هست ؟ دستم می لرزد. هر شب خوراکمان بشود دیدن و شنیدن دروغ ،و صبح دوباره برای هم تعریف کنیم .دچار پوچی شدم . و دایره ای که از آن گریزی نیست .رئیس جمهور می خواهد با پشت دست بزند توی صورتم و از خواب می پرم .نمی دانم طرفدار باشم . وطن پرست باشم . نمی دانم .گیج شده ام . تا به حال این همه دلشوره نداشته ام .به اندازه کودکی که اولین امتحان زندگیش است دلشوره دارم .

نظرات 2 + ارسال نظر
sima سه‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:38

when you come here you beilieve life is different.

جلال یکشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 16:52

اگر می خوای هیچوقت دستت نلرزه، دروغ ها ناراحتت نکنه و خیلی چیزهای دیگه، در حال زندگی کردن بهترین راهه - مشکل انتظار، آرزو و باید ها است که همیشه مضطربم میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد