بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

درد

ما همه همکلاسی بودیم .زینب حجاریان ، فاطمه شریعتمداری و خیلی ها که پروانه نوشته است .زیر کلاسهای آن خانه قدیمی که هنوز هم پابرجاست و این حکومت از همان جا سرچشمه گرفته .اما حالا بر سر ما چه آمده است ؟ پدرمان ما چه شده اند ؟ چه بر سر پدر زینب آمده؟ 

این روزها خیلی درد دارد مگر نه زینب؟

نظرات 2 + ارسال نظر
شبنمکده چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 14:16 http://www.abaei.persian.ir

دست و پایم را بریدند و گفتند
بی دست و پا
زبانم را بریدند و گفتند
بی زبان
و چشمانم را
اما من
امواج احساسم را
در هوای مرطوب باور هایتان
رها خواهم کرد
قبل از آنیکه مغزم
غذای مار های پیچیده بر سر هایشان گردد

[ بدون نام ] دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 00:13 http://araamesh.blogspot.com

فایزه جان میام این جا همیشه و می خوانم ...
دلم می خواد بازهم دور میدان شهرک قرار بگذاریم و قاه قاه بخندیم و مردم ابلهانه و مبهوت نگاهمان کنند و ما برای خودمان نگذاریم... حیف از این فاصله ها...

هی می خواستم بهت ایمیل بزنم که یادمه آمدی خونمنون .و هر بار که از سر شهرک رد می شم یادم میاد که باتو قرار داشتم همین جا و هی برای هر دوستی که اون لحظه باهامه تعریف می کنم ..دلم خیلی برات تنگ شده عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد