بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

توی یک ساعت اضافه دیشب کتاب ادبیات مرده است هنری میلر که مدتها دستم بود را تمام کردم ،به مناظر این چند روز فکر کردم ، رعد و برق های پر نور که آسمان را روشن می کرد ، باران های سیل آسا که حسابی زیرش خیس شدم ، پشته پشته ابرهای سفید که حال و هوای پائیزی به همه جا داده بود .این تابستان هم رفت . گاهی بد ، گاهی خوب . کتابهایی که به سراغشان رفتم برای چندمین بار . سفرهای کوتاه و بلند . مهمانی های پشت هم و نیامدن به خانه و تنهایی و دلتنگی و نبودن مریم .ماه رمضان که تمام شد ، خوابهایم نیز تمام شدند . حیاط مدرسه تو ، با آن درختان بلند چنار و شمع هایی که روشن کرده بودند از یادم نمی رود . و به امید روزهای بهتر چشمهایم را بستم .

نظرات 1 + ارسال نظر
آبگیته یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:20

دلم برای تو بیش از هر کس تنگ میشود..باور میکنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد