بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

صدای تو کم است

صدایش که توی گوشی تلفن می پیچد ، تمام تنم می لرزد ، مثل وقتهایی که سردم است . سوال می کند ، جواب می دهم . و آخر سر مثل همیشه ها که خیلی وقت بود برایم حرف نزده بود ، شروع می کند و این بار می گوید من امید دارم . من دلم روشن است که اتفاق خوبی در پیش است و من قند توی دلم آب می شود و برای رسیدن به هدفم مصمم تر می شوم . می پرسد خوشحالی؟ می گویم خوشحالم . جواب می دهد ازخوشحالی تو خوشحالم . 

صدای غریبه که تو فضا می پیچد با صدای تو مقایسه اش می کنم ، بی اختیار . بدون هیچ قصد و غرضی .نمی دانم چرا اما یاد صدای تو و حرف زدن تو می افتم .تو کلمات را قشنگ می گویی طوری که لازم نیست توی ذهنم حدس بزنم چه گفتی . و لازم نیست هی بگویم چی ؟ بله ؟و آهنگ صدایت زیباست . 

نمی دانم چرا در ذهنم دنبال صدا و نگاه آشنای تو می گردم .

نظرات 2 + ارسال نظر
UnSoken Dream سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 00:24 http://unspokendream.persianblog.ir

چون جاش خالیه....

Alireza سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:17

Alo! seda miyaad

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد