بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

هی نوشتم حالم ازت بهم می خورد ، ازت متنفرم ، خیلی بی معرفتی ، هی پاک کردم ، هنوز همه چیز بوی تو را دارد ، همه جا ، یادآور توست ، و من دیشب حالم بد شده بود ، از این همه یادآوری بی رحمانه دلم و کاغذ پاره هایی که نگه داشتم ، نمی دانم برای چه وقت ، روی کارت تبریک تولدم را برای هزارمین بار خواندم .تازه بعد از چهار سال فهمیدم خودکاری که باهاش  نوشتی ،داشته تمام می شده ،همه آنها را بزور نوشته بودی ، هی فحش می دادم به خودم به تو و این روزهای سگی .

نظرات 1 + ارسال نظر
هاله دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:02 http://araamesh.blogspot.com

دلم برات تنگ شده به اندازه ی همه ی این فاصله ها...
بده آدم بعد از یه مدت طولانی یه چیزایی رو بفهمه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد