بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عمر

همه عمر درد بوده ام ،

دردی جانکاه و پایان ناپذیر ،

برای زیستن ، برای عشق ورزیدن ، برای آزادی .

چیزهایی که سهم من از زندگی است ، 

که هیچ کس نفهمید - بخصوص تمام مردان زندگیم - 

همه عمر اشک بوده ام  ،

نتوانستم حرف بزنم و بغض کردم . 

همه عمر تنهایی بوده ام ،

همه عمر زن بوده ام ،

تنها ، ساکت ، گریان و دردمند .

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:02

همه ی عمر ادم بودی و خواهی بود با همه ی احساسات و نیازها.
کافیه.ب
اور کن همین قدر کافیه.

جلال شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 14:32

تو ساز داری؟

یه دونه دارم که بیکار افتاده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد