بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چاه

حالا انگار هزار سال گذشته ، 

و در اعماق این سالها دنبال خودم و عشقهای گمشده ام می گردم 

دردها شورند ( من همیشه تمام راه های بازگشت را گریسته ام )

زخمها شورند ،

طعم اشک و خون  .

می دانم ، می دانم ، می دانم 

دیگر ، هیچگاه عاشق هیچ مردی نخواهم شد .

نظرات 2 + ارسال نظر
جلال چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 20:38 http://vacuity.blogsky.com

خودتو زیاد دوس داشته باش.

مازیار سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 http://therethere.blogsky.com

اینم خیلی خوب بود! رفته رفته دارم به این نتیجه میرسم که خوب مینویسی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد