بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

فکر می کردیم فقط زنان حامله هستند که صبح های زود حالشان بهم می خورد ، و هی می خواهند دل و روده یشان را بالا بیاورند ، که گاهی ، صدای مردی می آید که هی بالا می آورد ، انگار که حامله است ،صدای گربه ای که جایی گیر کرده ، شاید هم دارد بچه هایش را بدنیا می آورد طوری که دلغشه می گیریم ،  

و ما زل می زنیم به شیشه تلویزیون و بی بی سی پرشین را زیر و رو می کنیم و ذوق می کنیم که گلشیفته فراهانی آمده و حرف می زند و دلش برای ما اینجا تنگ شده ، آرزو می کند روزی برسد که همه کنار هم زندگی کنیم ، بازی کنیم ، کار هنری انجام دهیم و ما حسرت به دلمان می ماند که اینجا در زندانی بزرگ گیر کرده ایم ... 

به نمایشگاه های جورواجور می رویم و هی کارهای هنری اساتید و غیر اساتید را می بینیم و حسرت می خوریم به روزهای رفته و روزهای بی حاصل آینده ... 

و هی مخاطب آدمهای جورواجور قرار می گیریم و حوصله ایمان سر می رود ... 

و فکرهای خوب می کنیم که زندگی خیلی سخت نگذرد ... 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سالی یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 16:35 http://salijigmal.blogsky.com

منم دیدم برنامشو....جالب بود...
موهاشم اتو مو کشیده بود
و مث همیشه نانازی بود
من که خیلی ازش خوشم میاد
شما رو نمیدونم
پیش منم بیاین....

مازیار سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 http://therethere.blogsky.com

ایول! خیلی خوب بود این یکی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد