بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

توی آسانسور روبه روی آینه خودم را می بینم که تمرین می کند ، شعر می خوانم ، شعرهای فروغ . برای خستگی در کردن خوب است . وقتی از کار خسته ام .وقتی از دنیا خسته ام . وقتی از همه چیز خسته ام . 

همه هستی من آیه تاریکی است که تو را در خود تکرار کنان به شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد . من در این آیه .من در این آیه تو را آه کشیدم .آه .من در این آیه تو را به درخت و آب و آتش پیوند زدم . هیچ صیادی در جوی حقیری که مردابی می ریزد ، مرواریدی صید نخواهد کرد . من پری کوچک غمگینی را می شناسم . من پری کوچک غمگینی را می شناسم .من همان پری کوچک غمگین هستم که هر روز با بوسه ای بدنیا می آیم و با بوسه ای می میرم . 

من همان زن ام که هر روز با زنبیلی از آن خیابان دراز می گذرم .جهان پر از صدای پای مردمی است که همچنان که همچنان که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند .طناب دار تو را می بافند . 

طبقه پنجم . پیاده می شوم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد