بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

داری می روی ، ابرها را می بینی و هی بالاتر می روی و دورتر می شوی . دور و دورتر . کجای جهانی ؟ دلم برایت تنگ و تنگ تر می شود . تو می روی .و معلوم نیست که کی باز می گردی .

نظرات 3 + ارسال نظر
بالا افتادن چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 http://haleh.blogsky.com

آین رسم زندگیه ..و شایدم شیرینیش !

مریم چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 18:41

اگر برای من نوشتی که باید بگم امید دارم که زود تو، خانواده ام و شهر و کشورم را ببینم

تو رو که می دونم زود زود می بینم . نازی که رفت اون هم زود میاد . می بینمتون .

جلال چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 19:05

خدا بیامرزتش!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد