بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

با نگاهت هزار تا کلمه  گفتی ، بعد دستم را آرام توی دستت فشردی ، داغ بود مثل یک سنگ آتشفشانی ، کاری که توی بیداری هیچ وقت نکرده بودی ،دست من مثل همیشه یخ بود ، دلم ذوب شد از گرمای دستت ، و با نگاهت هزار تا حرف زدی ، حرف هایی که هیچ وقت توی بیداری نزده بودی . 

وقتی از خواب بیدار شدم دلم نمی خواست که خواب تو را دیده باشم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد