بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

چهار فصل ویوالدی

تالار بهار

توی جمعیت می خواهم گم شوم اما دلم نمی خواهد میس بُرن از من دلگیر شود ، تابلوهای نقاشی من را می برد ، می خواهم بی توجه باشم ، می خواهم شخصیتم را فراموش کنم ، چند شخصیتی بودنم را اما من همانم که هستم ، حتی حالا ، لابه لای نقاشی های انجمن نقاشان ایران ، و دلم می خواهد هفته قبل را فراموش کنم ، همین جا ، لابه لای مجسمه های انجمن مجسمه سازان ایران .

تالار تابستان

از تابستان متنفرم اما یادم نمی رود که تنها تابستان بود با تو بودن را چشیدم ، فقط همان تابستان شش سال پیش ، نگاه می کنم به آدمها ، می دانم که تو نیستی اما باز هم دنبالت می گردم ، می دانم که از جاهای شلوغ بدت می آید ، اما باز هم به چشمها خیره می شوم و هر نگاهی که رویم ثابت می شود ، یک آن دلم هری می ریزد ، با اینکه چند وقتی است نگاهت را فراموش کرده ام و هیچ نگاهی شبیه تو پیدا نمی کنم ، حتی هیچ تابلویی شبیه تو نیست ،

تالار پائیز

توی ذهنم داستان زنی است که نمی توانم بنویسمش ، زنی که همیشه زندگی خوب و مرتبی داشته ، از صبح که بیدار می شود به بچه و شوهرش می رسد ، نظافت و آشپزی ، خلاصه همه چیز تمام ، حتی درسخوانده ، رشته ای شبیه رشته خودم ، روشنفکر ، و علاقمند به دور نماندن از رشته اش و همه اینها ،نمی گذارد آب توی دل کسی تکان بخورد ، اما ناگهان روزی می شکند ، می فهمد همه رویاهای ذهنش از بین می رود ، به خودش می آید که هیچ چیز ندارد ، چون  شک کرده است ، به زندگی اش شک کرده است ، به همه دوست داشتنش ، و احساس خیانت دارد . و قیافه اش می شود شبیه تابلوی نقاشی دانا نهداران که یک آن فقط قرمز می بینی و پس زمینه اش طرحی از چشم و لب مونالیزا .

تالار زمستان

برای رسیدن سرما روز شماری می کنم ، توی راه برگشت میس بُرن از آدمهایی می گوید که روی اشیاء اسم می گذارد و ما باز یاد تو می افتیم ، آدمهایی که از کره سمت راست مغزشان بیشتر استفاده می کنند و معمولاً چپ دست هستند ، به خانه که برمی گردم ، دلم گرفته است ، به ایوان می روم و بر پوست کشیده شب انگشت می کشم...و کتابهای تازه ام را ورق می زنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
born یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14

حال و هوای اینجا هنوز مثله قدیمته.
ولی الانا خیلی فرق کردی.انگار خیلی از اینجا دوری.شاید خودتو زدی به این هوا.

به هر حال همه جوره قبولت داریم رفیق.

omid دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 http://caferain.blogfa.com

هوس کردم چهار فصل ویوالدی رو گوش کنم ، اه بابا اینا نبودن صداشو خیلی خیلی زیاد میکردم و حتما خیلی بهم حال میداد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد