بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

never look back

پائیزم پر شده از ایمیلهایی که بازشان نکرده ام ، پر شده از کتاب هایی که از نیک و شهر کتاب خریدم و بازشان نکرده ام ، پر شده از شعرهایی که ننوشته ام و حرفهای عاشقانه ای که کسی نبود بهش بزنم یا از کسی بشنوم ، و هیچ وقت خدا از کسی نشنیدم . چه برسد پائیز امسال که فقط یک هفته اش هوا بارانی و مه گرفته بود و بقیه اش سرد و کثیف دارد طی می شود ، هر صبح که هنوز هوا روشن نشده پرده اتاقم را کنار می زنم ، شاید که برق خیسی زمین را ببینم اما هر بار فقط نور چراغ های دورتر چشمم را می زند ، کاغذی برداشته ام و می نویسم کارهایی که باید قبل خواب انجام بدهم ، که خودش یک ساعتی طول می کشد و همیشه یکی شان را فراموش می کنم .پائیزم پر بود از برگهایی که زمین می افتادند و من حواسم را جمع می کردم تا صدای زمین خوردنشان را بشنوم ، صدای شکستنشان ، یا حتی لبخندشان وقتی زیر پایم له می شد ، امسال خش خش را با پدرم در جنگلهای نزدیک نور تجربه کردم و صدای قدمهایم را سعی کردم با او - پدرم- یکی کنم .پائیزم پر شده از جزوه هایم ، کتابهای جورواجور فلسفی برای کنکور که خیلی هایشان را هنوز نخوانده ام .اما هنوز امیدوارم و قبل از خواب بهشان ناخنکی می زنم که عذاب وجدان نگیرم .فقط می دانم باید لحظه هایم را بنویسم و احساساتم را . امروز بعد مدتها برداشتم روی آینه ها خورده سنگ های رنگی چسباندم و همین اتفاق خوبی بود برایم . پائیزم پر شده از دلتنگی های زیاد برای آدمها و خاطره ها و روزها و لحظه ها ...

نظرات 1 + ارسال نظر
بلانش پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:01 http://pas-ici.blogfa.com

الاهی قبونت بشم با بغلم... فدات بشم.... بیا باهم شهر کتاب محلمون ... هوا که خوب شد حتما دستتو میگیرم میبرمت اونجا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد