ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
داشتم کتاب می خواندم و صدای سگ همسایه می پیچید توی سرمای کوچه ، و دستهای یخ زده ام را هی ، ها می کردم تا گرمتر شود ، انگار که باد می آید ، تمام درزها را گرفته ام اما نمی دانم چرا این قدر اتاقم سرد است و من جای دیگری از خانه آرام نمی گیرم به اندازه اتاقم ، بالاخره تماما ً مخصوص هم به بقیه کتابها پیوست ، خوانده شده ، داشتم به تو فکر می کردم و به آهنگی که تو خوشت آمده بود یکبار پای تلفن شنیده بودی ، و فکرهایم جمع نمی شد ، و همه اش دلم می خواست ساعات پایانی امشب را جوری بنویسم که یادم نرود چقدر تنهایم ، بابا که نباشد خانه ارواح می شود ، کاش برف می آمد ، دلم می خواست فکر کنم که چکار می کنی ؟ کجایی ؟ و دلم را خوش کردم به خوشیت از اینجا، از اینجای دور که هیچ برفی نیامده ، و هی ساعت را می پایم که کی زمان نو شود ، کاش برف می بارید تا اینهمه برف که بر سرم نشسته را از یاد می بردم ،برایم خواب خوب ببین ، و توی خوابم بمان ، مهربان و خوب ، مثل بیداری ، دوستم داشته باش ، مثل بیداری ،
دوستم تو که وضعت خوبه! میخوای تو خواب هم مثل بیداری دوستت داشته باشه، ما میخوایم تو بیداری مثل خواب دوستمون داشته باشه!