بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

از بهار نمی ترسم

 

یکی یکی قابهای روی دیوار را برمی دارم،تمیزشان می کنم و دقیقا سرجایشان می گذارم.برف می  بارد و درخت کاج ته کوچه سفید می شود-در قاب پنجره ام است-کتابها کف اتاق، ستونی بالا رفته اند.گلیم و میزم جمع شده اند.لباسهای زمستانی هم همینطور.یکسال عبور می کند وقت اتاق تکاندن.خالی شده ام.بدون عشق و بدون خاطره ای از آن.خاک یکسال را باران از روی دلم برداشت.سال اشک ها و لبخندها.قهرها و آشتی ها.سال فاصله ها.دوری و تحمل برای من.انتظار برای همیشه.و تجربه های تازه.سال شجاعت.همراه با ترسهای نفس گیر.شبهایی که گریه کردم.روزهایی که خندیدم.سال سکوتهای طولانی.تا بیاید این بهم ریختگی مرتب شود یک بهار طول خواهد کشید.و من دلم میخواهد آخرین روزهای دهه دوم نفس کشیدنم طول بکشد. از روییدن و سبز شدن نمی هراسم.از تغییر فرار نمی کنم.از انتظار برای جوانه زدن خسته نمی شود.و دستهایم را باز می کنم تا با تمام وجودم بهار را در آغوش بگیرم.

نظرات 2 + ارسال نظر
ساسان سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 19:36 http://omidrezasasanfar.blogsky.com

خسته نباشی
هم برای خونه تکونی هم وبلاگت

born چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:27

آغاز دهه ی چهارم
مصادف شده است با پایان دهه ی سوم.
چه اتفاق جالبی.
داموس خان رسد کرده اند در صور فلکی و کواکب.
به فال نیک بگیر.
رمزو داری؟
02929

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد